تاریخ تشیع ایران
تشیّع
سابقه نفوذ و ورود تشیّع در ایران به قرن اوّل هجری باز می گردد. سیر گسترش شیعه در ایران تدریجی است و عوامل مختلفی در آن نقش داشته است. عناصر اعتقادی تشیّع به صورت های مختلفِ سیاسی، اعتقادی و حبّ اهل بیت، از آغاز پذیرش اسلام در تفکّر مذهبی ایرانیان به چشم می خورد. رفتار نژادپرستانه برخی از خلفا و عدالت و زهد علویّون از عوامل مهمّی بودند که تمایلات شیعی مردم ایران را تقویت می کردند. میزان نفوذ تشیع در ایران را می توان از حمایت گسترده ای که نهضت های علوی در ایران برخوردار بودند، دریافت(1).در اواخر قرن اوّل هجری، در زمان حجّاج، عده ای از اشعریان به قم آمدند و آن را به شهری شیعه نشین تبدیل کردند(2) و از آن زمان به بعد قم از مهم ترین مراکز شیعی جهان اسلام محسوب می گردید. چنان که ائمه علیهم السلام نیز برای آن، احترام ویژه ای قائل بودند.(3)
در اوایل قرن دوّم هجری، عباسیان با استفاده از محبوبیت علویان در ایران به قدرت رسیدند. سرکوبی شدید علوی ها در دوره بنی عباس باعث شد تا بسیاری از آن ها به ایران پناه آورده، نهضت ها وحکومت های محلی شیعی را بنیان گذارند: در قرن سوم در گیلان و مازندران حکومت های محلی علوی تشکیل گردید.(4)در قرن چهارم با ظهور آل بویه در ایران و عراق (320-454ق)، فاطمیون در مصر(297-567ق)، حمدانی ها در سوریه و عراق(293-394ق) و زیدی ها در یمن(246-680ق)شیعه توانست عملاً حاکمیت بخش عمده ای از جهان اسلام را در دست بگیرد. قرن چهارم هجری اوج و شکوفایی حکومت های شیعی است، هم چنین از دوره های درخشان تمدّن اسلامی به شمار می رود. آل بویه نقش عمده ای در رشد تشیّع در ایران ایفا کردند. علمای شیعه این عصر چون شیخ مفید(م.413ق) و سید مرتضی(م.436ق) با استفاده از موقعیت فراهم شده، اعتقادات کلامی و فقهی شیعه را مدوّن کرده، رشد بخشیدند. با این حال در این دوره به رغم حاکمیت عملی شیعیان، خلافت جهان اسلام هم چنان در دست خلفای عباسی بود و حکومت های شیعی ناچار بودند به نحوی با آن کنار آیند. با ظهور سلجوقیانِ سنّی مذهب و متعصّب، حکومت بوئیان خاتمه یافت و عصر جدیدی از تعصبات و سختگیری های مذهبی نسبت به شیعه شروع گردید که کم و بیش تا ظهور مغولان به طول انجامید. بسیاری از شیعیان در این دوران، به بهانه های مختلف، قربانی تعصبات مذهبی حاکمان وقت شدند(5).
با حمله مغول دوره جدیدی از رشد و تحول شیعه در ایران آغاز شد. سقوط خلافت بغداد که عامل انسجام جهان تسنّن و حامی سیاست های متعصبانه مذهبی به شمار می رفت، از یک سو و سیاست مدارای مذهبی مغولان از سوی دیگر دست شیعیان را برای اظهار و ترویج عقاید خود باز می گذاشت. در این دوره شیعیان توانستند به دور از تعصبّات مذهبیِ حاکمان، به تبلیغ و نشر عقاید خود بپردازند. حضور خواجه نصیرالدین طوسی، که یک عالم شیعی بود، در دربار ایلخانان مغول نقش مؤثری در رشد شیعه در این دوران داشت. از نظر مذهبی مغولان آیین شمنی و بودایی داشتند و بعضی از آن ها نیز تمایلاتی به مسیحیت از خود نشان می دادند ولی عملاً به مذهب مردمِ تحت تسلط خودکاری نداشتند و به طور کلی برای پیشوایان مذهبیِ ادیان مختلف احترام خاصی قائل بودند(6). در دوره ایلخانان غیر مسلمان(هولاکو، اباقاخان، ارغونخان، گیخاتو و بایدو)همه فرقه های مسلمان مشکلات زیادی را متحمل شدند. خشونت ها و قتل عام ها و خرابی ها به طور یک سان همه شهرهای شیعه و سنی را دربرگرفت. با مسلمان شدن ایلخانان مغول اوضاع رو به بهبودی گذاشت و مغولان در ترمیم خرابی هایی که خود باعث آن بودند، کوشیدند. شاهان مسلمان مغول سیاست تساهل مذهبی را مراعات می کردند و همه فرقه ها و مذاهب مسلمان را مورد توجه قرار می دادند. به طور کلی در دوره مغول، اوضاع بحرانی زمانه از یک طرف و تساهل مذهبی حاکمان، از سوی دیگر یک دوره همزیستی مسالمت آمیز بین عقاید مختلف پدید آورد. ایلخانانِ مسلمانِ مغول مناظره های مذهبی میان علمای بزرگ جهان اسلام را تشویق می کردند و گاه خود در جلسات مناظره ی آنان به عنوان ناظر شرکت می جستند. بدین ترتیب یک سلسله بحث ها و جدلیات مهم مذهبی و کلامی میان علمای بزرگ شیعه و سنی به وقوع پیوست و کتاب های ارزشمندی در این موضوعات نوشته شد. همزیستی عقاید و نظریات مذهبی، در این دوره، باعث نوعی آزادی عقاید مذهبی و تسامح دوجانبه گردید(7). با این حال برخوردهای فکری در جامعه ایران به نفع شیعه جریان داشت و در نتیجه، عناصر اعتقادی تشیّع، از احترام به اهل بیت تا نظریات افراطی مذهبی، در جامعه ایران به تدریج رشد می کرد. غازان خان پادشاه مقتدر مغول(694-703ق)تمایل زیادی به تشیّع داشت ولی آن را اظهار نمی کرد به قول حافظ آبرو:«او را میلی تمام بدان طایفه بودی اما هرگز از غایت کفایت اظهار نکردی و رعایت مصلحت عام فرمودی و کس را زهره آن که اظهار کند نبودی»(8). بعضی از محققان احتمال داده اند تمایل غازان خان به تشیّع از روی مصالح سیاسی و به منظور درگیری با ممالیک سنّی مذهب بوده است که سعی در احیای خلافت عباسی داشتند(9). الجایتو، جانشین غازان خان، رسماً شیعی بودن خود را اظهار می کرد(10).وی مدرسه ای سیار ایجاد کرده بود که علمای مذاهب مختلف در آن به بحث و مناظره می پرداختند. از عالمان مشهور این مدرسه، علاّمه حلّی و فرزندش فخرالمحققین بودند.(11) الجایتو در سال 709ق. به تشیع رسمیّت بخشید. علاّمه حلّی دو کتاب ارزشمند «نهج الحق»و «منهاج الکرامه»را در این دوره نوشت و به ایلخان مغول هدیه کرد.
از ویژگی های قابل توجه علمای شیعه در این عصر، برخورد مداراجویانه آنان با عقاید و علمای سنی است. در مورد علامه حلّی نوشته اند که«وی هرگز به طریق تعصب بحث نکردی و در توقیر و تعظیم صحابه، مبالغت فرمودی و اگر کسی در حق صحابه کلمه ی بد بگفتی، منع تمام فرمودی و رنجش کردی و محفل را بر محبت صحابه و تعظیم ایشان تحریص فرمودی و کلماتی را که شیعیان متعصب گویند به غایت منکر بودی و منع کردی»(12). از این گونه برخوردها در آرای دیگر علمای شیعی عصر مغول نیز دیده می شود. ابن میثم بحرانی، عالم بزرگ شیعی(م699ق) این عصر نیز مروّج این سیاست بود(13). به هر حال بعد از الجایتو تسنّن دوباره جای تشیّع را گرفت و ابوسعید(م736ق)دوباره رسمیت تسنن را در امپراتوری مسلمان مغول اعلام کرد.
بعد از زوال قدرت ایلخانان(736ق)برخی قیام های شیعی صورت گرفت که نهایتاً به ایجاد حکومت سربداران و حکومت های شیعی گیلان و مازندران منجر شد. درگیری سربداران شیعی با آل کرتِ سنی دوباره تعصبات مذهبی را تشدید کرد. در این دوره فتاوایی علیه شیعه انتشار یافت. در زمان علی مؤید سبزواری«بعضی از فقهای حنفی فتوا نوشته، به عرض ملک غیاث الدین رسانیدند که دفع شیعه بر ملک اسلام واجب است و به آن واسطه، ملک چند سال متعاقب لشکر به نیشابور که در تصرف کسان خواجه علی مؤید بود، کشیده از مراسم قتل و غارت و تخریب شهر و ولایت دقیقه نامرعی نگذاشت...عجب آن که این حرکات نزد فقهای آن زمان که ملک غیاث الدین به فتوای ایشان متعرض ولایت خواجه علی مؤید بود، بد و نامشروع نمی نمود.»(14)گویا در اصفهان نیز علمای سنی چنین فتوایی صادر کرده بودند که به آزار و قتل شیعیان آن منطقه انجامید(15). با این حال گرایش های شیعی به خصوص حب اهل بیت، در میان علمای ایرانی و مردم مسلمان ایران بیش از پیش رشد می یافت. رشد تصوّف نیز به این جریان دامن می زد و در نتیجه، پایگاهی محکم برای ارتباط دو جریان تشیّع و تسنن ایجاد گردید که اساس آن، احترام به خلفا و اظهار علاقه به اهل بیت و ائمه اثنی عشر بود(16). این تفکر در آثار علمای این عصر به خوبی مشهود است.
ظهور تیمور، طومار حکومت سربداران و سایر حکومت های محلی را درهم پیچید. تیمور علنا وارد درگیری های مذهبی نمی شد. وی حنفی بود، ولی اَعمالی چون احترام به علویون و غارت دمشق، به بهانه حادثه کربلا، باعث می شد عده ای وی را شیعه بدانند، اما این اعمال با توجه به اوضاع مذهبی آن عصر نمی تواند نشانه ای از تشیّع وی به شمار آید.(17)تیموریان حنفی بودند ولی معتقدان به سایر مذاهب و شیعیان را مجبور به پیروی از این مذهب نمی کردند. با این حال دولت تیموری از رسمیّت تسنّن دفاع می کرد و در پیشگیری از سبّ شیخین سختگیری می نمود(18). احترام ائمه اثنی عشر، در عصر تیموریان بسیار رایج است. زیارت امام رضا را شاهرخ و جانشینانش، از فرایض خود می دانستند و بارها سلاطین تیموری به زیارت آن مشهدِ مقدس رفتند. احترام به ائمه اثنی عشر نیز از فحوای کلام مورّخانشان بسیار مستفاد می گردد؛ تا به آن حد که تصور تشیّع را در مورد آن ها تقویت می کند(19). به طور کلی حاکمانِ قرن نهمِ ایران کم تر درگیر تعصبات مذهبی می شدند مگر این که قدرت خود را در خطر می دیدند؛ همانند قره قویونلوهای شیعه که چون حکومت خود را در خطر دیدند، با صفویانِ هم کیشِ خودْ درافتادند.
در جمع بندی می توان گفت تا اواخر قرن نهم، مذهبِ غالب، تسنن بود که از سوی حاکمان نیز حمایت می شد و در کنار این مذهبِ رسمی، عناصر اعتقادی شیعه چون حب اهل بیت و اعتقاد به ائمه اثنی عشر از جایگاه والایی در میان آثار و افکار علما و مردم ایران برخوردار بود که نمونه آشکار آن را در آثار جامی(م898ق)و فضل الله بن روزبهان(م927ق)می توان یافت. شیعیان دوازده امامی در بسیاری از شهرهای ایران حضور داشتند. مذهب برخی از مردم ایران شافعی بود و در نواحی شرقی و شمال شرق مذهب حنفی رواج داشت.(20)
ظهور عثمانیان و صفویان جغرافیای مذهبی ایران و جهان اسلام را تغییر داد. عثمانیان که از ابتدا سیاست سنی مآبانه ای را دنبال می کردند، از آغاز درگیری با صفویان با شدت و خشونت بسیار بر این سیاست اصرار می ورزیدند. صفویان بزرگ ترین مانع عثمانی ها برای تسلط بر جهان اسلام و احیای خلافت اسلامی محسوب می شدند، لذا عثمانیان سعی داشتند به هر وسیله ای آنان را از سر راه خود بردارند. و برای این منظور فتاوای مذهبی و تهییج روحیه مذهبی مردم و سربازان، حربه خوبی بود که همواره علیه صفویه به کار گرفته می شد. جنگ های سلاطین عثمانی با صفویان جهاد تلقی می شد و قبل از جنگ، فتاوایی از علمای بزرگ عثمانی برای تشویق سربازان علیه تشیّع منتشر شد.
قبل از جنگ چالدران علمای عثمانی فتوا دادند که قتل یک شیعه به مراب بهتر از قتل هفتاد کافر حربی است و این فتوا بهانه ای شد برای قتل عام وسیع شیعیان عثمانی و تهییج سربازان. این فتاوا در طول دوره طولانی نزاع ایران و عثمانی بارها تکرار شد و فجایع بسیار آفرید و نتیجه آن، پاکسازی وسیع شیعیان در قلمرو عثمانی بود به نحوی که بسیاری از شهرهای شیعه نشین به کلی از شیعیان تخلیه شد و تشیّع در قلمرو عثمانی رو به تقیه و پنهان کاری آورد.
ازبکان نیز به تبعیت از عثمانی از این حربه استفاده می کردند و جنگ های خود را به استناد فتاوای فقها جهاد تلقی می کردند و هدف خود را گسترش اسلام می دانستند. آنان هرگاه موفق به گشودن هرات می شدند، عده ای را به جرم شیعه بودن به قتل می رساندند.
هدف اصلی این جنگ ها سیاست و توسعه ی ارضی بود و مذهب پوششی بود بر این واقعیت. این واقعیت را از لابه لای نامه های رد و بدل شده بین حاکمان می توان دریافت. به هر حال سخت گیری و تعصب حکومت ها مانع انتشار آزاد مذاهب می شد و مذهب افراد را حاکمان انتخاب می کردند و مخالفان مجبور به پنهان کاری و در غیر این صورت، متحمل آزار و شکنجه و مرگ بودند. در این دوره تعصبات مذهبی به گونه ای رشد یافته بود که در صورت شکست صفویه، سلاطین عثمانی سیاست های خشن مذهبی خود را در ایران به کار می گرفتند و شیعیان را در جهان اسلام منزوی می ساختند.
حوزه های علمی و مراکز فرهنگی
در این دوره، هسته های اصلی حوزه های علمی شیعه در عراق، شام و بحرین واقع شده است. در ایران به لحاظ در اقلیّت بودن شیعه و سیاست بیشتر دولت ها که معمولاً بر دفاع از تسنّن استوار بود، حوزه های علمی شیعه نتوانسته بود رشد مطلوبی داشته باشد. در بعضی از شهرهای شیعه نشین چون قم و ری مدارس علمی شیعه رونق داشت اما از نظر علمی در سطحِ حوزه های شیعیِ خارج از ایران نبود.پربارترین حوزه علمیه شیعه در این دوره حوزه حلّه است که با تدابیر علمای شیعه آن دیار از گزند هجوم ویرانگر مغولان مصون مانده بود(21). بعد از فتح بغداد به دست هولاکو(656ق)مدارس شیعی این شهر به حلّه منتقل شدند. ظهور عالمان بزرگی چون محقق حلّی(م.677ق) علّامه حلّی(م.726ق)و خاندان آل طاووس به حوزه حلّه عظمت خاصی بخشید.(22) علمای حلّه با بینش واقع گرایانه ی خود، در روند رشد تشیّع نقش مؤثری ایفا کردند. علاّمه حلّی در دربار ایلخان مغول(الجایتو) حضور یافت و با شرکت مؤثر در بحث های مذهبی، که با حضور علمای بزرگ جهان اسلام برگزار می شد، نقش مؤثری در گرایش ایلخان به تشیّع ایفا کرد. وی دو کتاب کلامی «نهج الحق» و «منهاج الکرامه» را در این دوره تألیف کرد که پشتوانه فکری مهمّی برای تشیع به شمار می آید.
حوزه حلّه در این دوره با عرضه ی آثار فقهی عمیق و گسترده ای چون تذکره، قواعد، شرایع و... به گسترش فقه شیعه کمک بزرگی کرد. شهید اوّل(م.786ق) شاگرد فخرالمحققین(م.772ق)از عالمان مشهور حلّه است وی حرکت جدیدی را در میان شیعه بنیان گذاشت که سرمشق محقق کرکی در دوره های بعد گردید. در زمان شهید، مرجعیّت شیعه در جبل عامل پراکنده بود و مردم به مجتهدانی که در شهرها و روستاها حضور داشتند، رجوع می کردند. به سبب وسعت علمیِ شهید، دائره مرجعیّت وی گسترده شد. او با سفرهای متعدد به مکه، مدینه، بغداد، مصر، دمشق و بیت المقدس و حضور در مجامع علمی و بحث با علمای مذاهب اسلامی وجهه و اعتبار فراوانی در سطح جهان اسلام کسب کرده بود.
فعالیت عمده ی وی سازمان دهی و تشکّل دادن به مرجعیّت و امور شیعه بود. شهید اوّل وکلایی را به شهرها و روستاهای شیعه نشین فرستاد و بدین ترتیب شبکه وسیعی را ایجاد کرد. وی هم چنین دست به تشکیل نیرویی مسلح زد و آن را در مبارزه علیه یک فرقه منحرف به کار گرفت، چنان که با سربداران شیعی ایران ارتباط مکاتبه ای برقرار کرد و لمعه را برای آنان نوشت. شاید فعالیت های شهید اوّل را بتوان تلاش عملی برای اجرای نظریه ولایت فقیه دانست. وی در دوره ای که تعصبات مذهبی در جهان اسلام رایج بود، سعی داشت از دامن زدن به آن خودداری کند. خود وی مدتی به مذهب شافعی تظاهر می کرد و علاوه بر این، فقهِ همه ی مذاهب خمسه را تدریس می نمود.(23)شاگرد دیگرِ مکتب حلّه، ابن فهد حلّی است که توانست میرزا اسپند حاکم قره قویونلوی بغداد را به تشیّع علاقه مند سازد(24). اصولاً تفکّر همکاری مصلحتی علمای شیعه و سلاطین که در دوره بوئیه رواج داشت، بعدها در مدرسه حلّه ادامه یافت و ثمرات فراوانی در رشد شیعه و کاهش تعصبات حاکمان بر جای گذاشت.
به جز حلّه در شهرهای شیعه نشین دیگر عراق و شام و بحرین نیز حوزه های شیعی وجود داشت، به خصوص در جبل عامل که مهد پرورش علمای بزرگی چون شهید اوّل و شهید ثانی و محقق کرکی و بسیاری از فقهای دیگر بود. علی بن هلال جزایری(م.928ق) استاد محقق کرکی از موطن خود خوزستان به میس لبنان مهاجرت کرد و در آن جا حوزه پرباری را ایجاد نمود(25). علی بن عبدالعالی میسی از دیگر عالمانی است که شهید ثانی از محضر او استفاده برده(26). علمای شیعیِ شام، معمولاً به سبب برخورد مستقیم با مخالفان مذهبی و قرار داشتن در کنار مراکز علمی اهل تسنن به طور گسترده ای با مبانی فکری و اعتقادی اهل سنت آشنایی داشتند و معمولاً نزد بزرگان اهل سنت نیز تحصیل می کردند و از آن ها اجازه روایت داشتند. شهید اوّل و شهید ثانی فقه مذاهب خمسه را تدریس می کردند و محقق کرکی از چند نفر از علمای بزرگ اهل سنت اجازه روایت داشت.
در همین زمان در کنار حوزه های علمی شام و عراق، در بحرین نیز که از قدیمی ترین نواحی شیعه نشین دنیای اسلام است، حوزه های علمی شیعی وجود داشت. گویا در حوزه بحرین تفکّر اخباری گری از نفوذ زیادی برخوردار بود؛ گرچه هنوز جریان اخباری گری به عنوان یک جریان ضد اصولی تدوین نشده بود.(27)
تمایلات اخباری گری در آرای ابن ابی جمهور احسائی(901ق) عالم مشهور بحرینی در قرن نهم به خوبی مشهود است(28). شیخ ابراهیم قطیفی از معاصران و مخالفان کرکی، از علمای مشهور بحرین است.
در مورد حوزه های علمیه اهل تسنن در خارج از ایران، می توان به حوزه های دمشق، قاهره و حرمین شریفین اشاره کرد. در داخل ایران مراکز علمی اهل تسنّن در اکثر شهرها کم و بیش وجود داشت اما از مراکز عمده فرهنگی این عصر می توان به شیراز اشاره کرد که علمای بزرگی چون بیضاوی(685ق)مفسر معروف و دوانی(908ق)متکلم و فیلسوف قرن نهم را در خود پرورش داده بود. خاندان دشتکی شیراز از مشاهیر علمای شیراز بودند از معروف ترین آن ها می توان به غیاث الدین منصور دشتکی از معاصران کرکی و صدر شاه طهماسب اشاره کرد. هرات از دیگر مراکز فرهنگی مهم این عصر است که به سبب وجود سلاطین تیموری، که به علم و ادب اهمیت می دادند، همیشه مأمن علمای بزرگ اهل سنت بود. از جمله ی این عالمان، می توان به جامی اشاره کرد که از مشایخ نقشبندیه و از شعرا و علمای مشهور جهان اسلام است. سیف الدین احمد تفتازانی(916ق) نوه عالم بزرگ سعدالدین تفتازانی از علمای دیگر دوره تیموری است که به دست صفویان به قتل رسید. میرخواند و خواندمیر از تاریخ نویسان مهمّ این دوره نیز، از علمای عصر تیموری محسوب می شوند. عالم دیگر هرات که ظاهراً مذهب وی چندان مشخص نیست ملاحسین واعظ کاشفی (911ق)است. میر علی شیر نوایی وزیر دانشمند تیموریان که نقش زیادی در رونق و توسعه علمی هرات در دوره وزارت خود ایفا کرد، از دیگر دانشمندانِ درخور توجه است.
به طور کلی در عصر تیموری، به خصوص دوره شاهرخ، مدارس علمی زیادی در شهرهای ایران احداث شد که بعضی از آن ها هنوز پا برجا هستند(29). در سمرقند، در دوره الغ بیک تیموری دانش های ریاضی و نجوم رشد خوبی داشتند اما بعد از وی روند رشد علمی سمرقند متوقف گردید. در غرب ایران قزوین و تبریز به دلیل مرکزیت سیاسی در دوره آق قویونلو و قره قویونلو علمای بزرگی را در خود جای داده بودند. اوزون حسن(857-882ق) پادشاه آق قویونلو بسیاری از علمای وقت را به تبریز فرا خواند.
بعد از تسلط صفویه علمای سنی مذهب ایران یا شیعه شدند و چون خاندان دشتکی و شمس الدین خفری به دولت جدید وفادار ماندند و یا این که به نواحی تحت تسلط ازبکان و عثمانیان پناه بردند. فضل الله ابن روزبهان خنجی از عالمان مشهور این عصر است که از ترس شمشیر قزلباشان به ماوراءالنهر پناه برد و در آن جا به تشویق و تهییج ازبکان علیه صفویه مشغول شد.
عده دیگری از علمای سنی ایران نیز که بر مذهب خود پافشاری کردند، قربانی خشونت قزلباشان شده، به قتل رسیدند. قاضی میبدی(910ق)و سیف الدین تفتازانی(916ق) در زمره قربانیان سیاست مذهبی صفویان محسوب می شوند. با استقرار دولت صفوی به تدریج حوزه های علمی اهل تسنن جای خود را به مدارس علمی شیعی دادند و ایران به یکی از مراکز اصلی علمی و فرهنگی شیعه مبدل گردید.
محقق کرکی و اندکی از علمای عرب که به همراه وی به ایران آمدند، بانیان اصلی حوزه های علمیه ایران محسوب می شوند. کار محقق کرکی، به خصوص در دوره شاه اسماعیل، تبلیغ و پاسخ گویی به مسائل روز و نیز پایه گذاری حوزه های علمیه در شهرهای مختلف ایران است. وی با حضور خود در شهرها مردم و عالمان شیعه شده را به مبانی فقهی و کلامی شیعه آشنا می کرد.(30)و حوزه های علمیه شیعه را بنیان می گذاشت. وی از جمله در کاشان و اصفهان حوزه علمی پرباری را بنا نهاد که بعدها علمای بزرگی را در خود پرورش دادند. از کارهای وی، تلاش برای تصحیح قبله یابی شهرهای ایران است که مخالفت های زیادی را نیز به همراه داشت(31). محقق کرکی در این دوره به تربیت شاگردانی همت گماشت که هریک از آن ها در روند رشد حوزه ها مؤثر واقع شدند. شاگردان او را چهارصد نفر ذکر کرده اند. از سوی دیگر محقق که خود عرب بود، برای این که مردم با مبانی فقهی و کلامی تشیّع بیشتر آشنا شوند، شاگردان خود را به ترجمه آثار شیعی به فارسی تشویق کرد.
علی بن حسین زواره ای شاگرد محقق کرکی کتاب کلامیِ کشف الغمه فی معرفة الائمه را ترجمه کرد و یک دوره شرح فارسی بر نهج البلاغه و تفسیر فارسی قرآن کریم نوشت. از بعضی از رسائل محقق نیز ترجمه هایی در دست است که به نظر می رسد در دوران حیات محقق و به خواست وی نوشته شده(32). حرکت علمی محقق و یاران معدودش، در دوره ای که تبلیغ مذهب به مدد شمشیر بود، اهمیت فراوانی دارد.
به هر حال، محقق کرکی و شاگردانش تأثیر مهمّی در رشد آگاهی مذهبی جامعه ی نوبنیاد شیعه ی ایران و ایجاد حوزه های علمی شیعی بر جای گذاشتند که آثار آن، بعدها با ظهور علمای بزرگ از میان همین حوزه ها، ظاهر شد. حوزه های علمی شیعه در شام به تدریج با تسلط عثمانی ها بر آن منطقه رو به ضعف نهاد و سیاست های متعصبانه عثمانیان بسیاری از علما را ناچار کرد به ایران و سایر مناطق شیعه نشین هجرت کنند. کسانی هم که ماندند گرفتار تعصبات مذهبی شده، رنج های زیادی را متحمل شدند و بعضی نیز چون شهید ثانی به شهادت رسیدند.
پینوشتها:
1. برای توضیحات بیشتر ر.ک: رسول جعفریان، تاریخ تشیّع در ایران.
2. در این مورد ر.ک:حسن بن محمد بن حسن قمی، تاریخ قم، ترجمه حسن بن علی بن حسن عبدالملک قمی، تصحیح سید جلال الدین تهرانی، ص 242 و 265.
3. ر.ک: بحارالانوار، ج60، ص 213 و 220، و همان، ص 90 و 100.
4. برای توضیحات بیشتر ر.ک:رسول جعفریان، همان، ص 140 و 176.
5. برای نمونه می توان به تعصبات شدید غزنویان و سلجوقیان اشاره کرد. خواجه نظام الملک وزیر مشهور سلجوقیان می نویسد:«در روزگار محمود و مسعود و طغرل و آلب ارسلان هیچ گبری و ترسایی و رافضیی را زهره آن نبود که بر صحرا آمدندی یا پیش ترکی شدندی. در جای جای آثار نظام الملک ضدیت وی نسبت به تشیّع به چشم می خورد». ر.ک: خواجه نظام الملک، سیر الملوک، ص 81، 222 و 254.
6. برای توضیحات بیشتر ر.ک: ذبیح الله صفا، تاریخ ادبیات در ایران، چاپ چهارم، ج3، ص 104-134.
7. میشل م.مزاوی، پیدایش دولت صفوی، ترجمه یعقوب آژند، ص 91.
8. منوچهر مرتضوی، تحقیقی درباره دوره ایلخانان، ص 29.
9.همان، ص 28.
10.در تاریخ الجایتو آمده است که این ایلخان در جوار مرقد حضرت علی خوابی می بیند و صبح آن روز «فرمان نفاذ یافت تا تغییر خطبه کردند و نام صحابه کبار و ائمه ابرار از خطبه طرح کردند و نام علی و حسن و حسین ثبت». ر.ک: القاشانی، تاریخ الجایتو، به اهتمام مهین همبلی، ص 100.
11. القاشانی، همان، ص 108.
12. منوچهر مرتضوی، همان، ص 51 نقل از مجمع التواریخ، ص 52.
در این مورد هم چنین ر.ک: دکتر کامل مصطفی شیبی، الصله بین التصوف و التشیع، ج2، ص 1 و 104.
13.برای توضیحات بیشتر ر.ک:دکتر کامل مصطفی شیبی، همان، ص 94و رسول جعفریان، اندیشه تفاهم مذهبی در قرن هفتم و هشتم هجری.
14. خواندمیر، حبیب السیر، به اهتمام دکتر محمد دبیر سیاقی، ص 388.
15. آیه الله مرعشی نجفی رحمه الله، مقدمه ی احقاق الحق و ازهاق الباطل، ج1، ص 19.
16. برای توضیحات بیشتر ر.ک:رسول جعفریان، دین و سیاست در دوره صفوی، ص 383.
17. دکتر کامل مصطفی شیبی، همان، ص 143-153.
18. ذبیح الله صفا، تاریخ ادبیات در ایران، ج4، ص 53.
19.همان، ص 51.
20.ر.ک:حمدالله مستوفی، نزهة القلوب، به کوشش محمد دبیر سیاقی، ص 197.
21.محمد مهدی الآصفی، تاریخ فقه شیعه، ترجمه عبدالرضا محمد حسین زاده، ص 93.
22.درباره علمای مدرسه حلّه به غیر از منبع پیشین ر.ک: دکتر کامل مصطفی شیبی، همان، ص 96- 100 و سید محمد غروی، الحوزة العلمیة فی النجف الاشرف، ص 79-96.
23.برای توضیحات بیشتر ر.ک: آراء فی المرجعیة الشیعیه، مجموعه مقالات، ص 7-386؛ جعفر المهاجر، الهجرة العاملیه الی ایران فی عصر الصفوی، ص 57-93 و نیز محمد مهدی الآصفی، مقدّمه اللمعه الدمشقیه، ص 77-148.
24. دکتر کامل مصطفی شیبی، همان، ص 258، به نقل از مجالس المؤمنین، ص 250.
25. خوانساری، روضات الجنات، ج4، ص 357 و جعفرالمهاجر، همان، ص 122.
26. محمد مهدی الآصفی، مقدمة اللمعة الدمشقیه، ص 154. ظاهراً در این جا سهواً علی بن عبدالعالی کرکی گفته شده است، در حالی که شهید ثانی شاگرد کرکی نبوده است.
27. جعفرالمهاجر، همان، ص 128.
28. وی ظاهراً متولد 838قمری است و وفاتش باید در سال های 901-907ق صورت گرفته باشد. ابن ابی جمهور مدتی را در ایران به سر برده و بعضی از کتب خود چون زاد المسافرین را در ایران نوشته است. شیوه مناظرات وی با علمای اهل تسنن مشهور است. کتاب فقهی ابن ابی جمهور، غوالی اللئالی است. برای توضیحات بیشتر در مورد وی ر.ک: کامل مصطفی شیبی، همان، ص 315 و روضات الجنات، ج7، ص 28-34 و نیز آیة الله مرعشی نجفی رحمه الله، مقدمه غوالی اللئالی العزیزیه.
29.ذبیح الله صفا، همان، ج4، ص 83.
30.محقق کرکی یک بار تلاش کرد تا قواعد علامه را به غیاث الدین منصور عالم مشهور تدریس کند، اما موفق نشد. ر.ک: احسن التواریخ، ص 249 و مقاله زندگی نامه محقق در همین مجموعه.
31.خوانساری، روضات الجنات، ج4، ص 372 و توضیحات احسن التواریخ، ص 688.
32.کتاب خانه وزیری یزد، نسخه شماره 952/1.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}